نویسنده: هادی خسروشاهی




 

تذکر: نویسنده‌ی این مقاله از علمای اهل سنت می‌باشد که این مقاله را در دفاع از احادیث مهدویت به نگارش درآورده است.
هدف سایت راسخون از بازنشر این مقاله اثبات این نکته است که بسیاری از علمای اهل سنت نیز معترف به مسأله‌ی مهدویت می‌باشند. لذا ممکن است بعضی از جزئیات مطالب مقاله دقیقاً منطبق بر عقیده‌ی شیعه نباشد.
استفاده از مستندات این مقاله برای محققین بسیار مفید خواهد بود.

14- ابوالاعلی مودودی چه می‌گوید؟

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 9 رساله‌ی خود می‌گوید:
«علمای متأخر در این باره فراوان سخن گفته‌اند. بهترین کسی که هدف را خود مشخص نموده است «ابوالاعلی مودودی» است. وی در رساله‌ای تحت عنوان البیانات عن المهدی می‌گوید: احادیث در این مسأله بر دو نوع است: احادیثی که واژه‌ی مهدی به صراحت در آنها قید شده و دیگر احادیثی است که فقط از خلیفه‌ای خبر داده است که در آخرالزمان می‌آید و پرچم اسلام را پراهتزاز می‌سازد. سند هر دو روایت از این دو نوع آن قدر قوی نیست که با ترازوی امام بخاری در سنجش و نقد روایات ثابت شود، زیرا وی در صحیح خود، هیچ روایتی از آنها ذکر نکرده است. همچنین «امام مسلم» فقط یک روایت صحیح از آنها را ذکر نموده که در آن هم واژه‌ی مهدی به صراحت نیامده است. مودودی می‌گوید: با تأویل بعید ممکن نیست که در اسلام یک منصب دینی به نام مهدیه باشد که بر هر مسلمان واجب شده است بدان ایمان بیاورد و بر عدم ایمان به آن، نتایج اعتقادی و اجتماعی گوناگونی در دنیا و آخرت مترتب گردد. و سپس می‌گوید: آنچه در این زمینه شایان ذکر است این است که: عقیده‌ی مهدی جزو عقاید ضروری اسلام نیست و هیچ کتابی از کتب عقاید اهل سنت آن را ذکر نکرده است»!.
در پاسخ باید گفت:
1- اینکه احادیث مهدی در صحیحین نیامده است، تأثیری بر پذیرش آن ندارد. زیرا هر یک از احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که صحیح باشد، پذیرفتنی است خواه در صحیحین باشد یا نباشد، این نکته قبلاً در شماره‌ی 5 توضیح داده شده است.
2- این سخن وی که نمی‌‌توان حتی با تأویل بعید از این روایات استنباط کرد که در اسلام یک منصب دینی وجود دارد که به مهدیه شناخته می‌شود و باید هر مسلمان بدان ایمان بیاورد و بر عدم ایمان به آن تعدادی از نتایج اعتقادی و اجتماعی در دنیا و آخرت مترتب است، پاسخش این است که از احادیث صحیح پیرامون مهدی استنباط می‌شود که اخباری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ما رسیده است که از وجود یک امام برای مسلمانان به هنگام نزول عیسی (علیه السلام) حکایت دارد. نام این امام و نام پدرش عین نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وی از اهل بیت نبوّت است و مهدی نامیده می‌شود. بر هر مسلمان واجب است که در امور غیبی – از جمله آنچه در آینده روی می‌دهد – اخبار رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به طور مطلق باور کند که اخبار رسیده پیرامون مهدی و دجال و غیره نیز از این قبیل است.
3- درباره این سخن وی که «در این زمینه شایان ذکر است که عقیده مهدی جزو عقاید اسلام نیست و در هیچ یک از کتب عقاید اهل سنت نیامده است» باید گفت که از عقاید اهل سنت باور کردن همه‌ی اخبار صحیح واصله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. که از جمله اخبار واصله پیرامون مهدی است.
«سفارینی» در کتاب عقیدتی خود می‌نویسد: «ایمان به ظهور مهدی واجب است به همان گونه که نزد اهل علم مقرر گردیده و در عقاید اهل سنت و جماعت تدوین یافته است». «شیخ حسن بن علی بربهاری حنبلی» متوفای سال 339 هـ در عقیده مثبت خود درباره مهدی، که در شرح حال وی در کتاب طبقات الحنابله تألیف «ابن ابی یعلی حنبلی» آمده، این موضوع را بیان و ذکر نموده است.

15- دیدگاه محمدرشید رضا، بنیانگذار مجله «المنار»

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 70 رساله خود گفته است:
ابن محمود پس از نقل سخنان «شیخ محمدبن عبدالعزیز المانع» که نقل شد، می‌گوید: «همچنین رساله‌ای جالب از «محمدرشید رضا» بنیانگذار مجله المنار دیدم که در آن پیرامون بطلان دعوی مهدی به تحقیق پرداخته است. وی در تفسیر المنار هم با اشاره به بطلان دعوی مهدی اظهار می‌دارد که همه‌ی احادیث واصله در این مورد به طور قطع صحت ندارد.» ابن محمود در صفحات 62، 63 و 64 گوشه‌هایی از اظهارات «محمدرشید رضا» درباره بطلان احادیث مهدی نقل نموده است، از جمله در صفحه 64 نقل می‌کند: «احادیثی پیرامون مهدی آمده که قوت سند آنها مورد تأیید قرار نگرفته است، ولی «ابن خلدون» به اعلال و تضعیف همه‌ی آنها اهتمام ورزیده است. هر کس در اخبار و آثار واصله پیرامون مهدی منتظر تتبّع نماید و سرچشمه‌ها و منابع آنها را بشناسد، درمی‌یابد که همه‌ی این اخبار از «شیعه» نقل گردیده است!».
در پاسخ باید گفت:
اعتقاد شیخ «محمدرشید رضا» به بطلان احادیث مهدی بر پایه تضعیف این احادیث از سوی «ابن خلدون» استوار است. پیش از این من توضیح دادم که ابن خلدون جزو کسانی نیست که در زمینه‌ی داوری و نقد صحت و ضعف احادیث بشود به وی اعتماد کرد، زیرا وی از آگاهان و کارشناسان علم الحدیث نیست.
2- ادعاهای وی پیرامون نقل همه‌ی احادیث مهدی از شیعه، به این دلیل مردود است که احادیث مهدی در بسیاری از کتب معتبر سنن و مسندها نقل شده که اسناد ذکر شده در آنها از طریق اصحاب گرامی (رضی الله عنه) به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ختم می‌شود. ولی احادیث شیعه، طبق ادعای شیعیان، به امامان معصومشان ختم می‌گردد و چه بسا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسد، ولی احادیث صحیح ما درباره‌ی مهدی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، ربطی به شیعه ندارد و از شیعه هم نقل نشده است. وانگهی مهدی در نزد شیعه، «محمدبن الحسن العسکری» می‌باشد که در سرداب! پنهان است (1) ولی مهدی اهل سنت نامش و نام پدرش عین نام و نام پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین اعتقاد اهل سنت درباره مهدی در یک وادی قرار دارد و اعتقاد شیعیان به مهدی‌شان در یک وادی دیگر!.
3- بی‌تردید پندارهای شیخ «محمدرشید رضا» درباره انکار ظهور مهدی در آخرالزمان یک اشتباه آشکار است، و از آن خطرناکتر اشتباه وی در مورد انکار صعود عیسی (علیه السلام) به آسمان و نزول او در آخرالزمان است. من به خود زحمت بازگویی و بررسی سخنان «محمدرشید رضا» را نمی‌‌دهم، ولی خواننده را به رساله‌ای ارجاع می‌دهم که در پاسخ به «محمدرشید رضا» تحت عنوان فصل المقال فی رفع عیسی علیه السلام حیّا و فی نزوله و قتل الدجّال توسط شیخ «محمدخلیل هراس»، تألیف یافته است...
در این رساله شیخ هراس پس از حمد و ثنای الهی می‌گوید: «اما بعد، در آغاز این قرن یا پیش از آن، گروهی پیدا شوند که مردم را به آزادی فکری فراخوانده و پیشتاز روند اصلاحگری دینی شدند. افراد این گروه برای احیای مفاهیم صحیح دینی تلاش می‌کردند ولی در این میان به انکار بسیاری از غیبیات وارده در نصوص صریح و متواتر در کتاب الهی و سنت مبادرت ورزیدند و این امر موجب آن گردید که اثبات قطعی و روشن بودن این غیبیات ضرورت یابد. این افراد در انکار و عدم پذیرش خود، جز تندروی فکری و غرور عقلی سندی در دست ندارند. براثر تأثیرگذاری این گروه، جریانهای فلسفه‌ی اعتزالی که بر داوری عقل درباره‌ی اخبار کتب و سنت استوار است، نشو و نما یافته و فتنه‌ی آن فراگیر گشته است به طوری که برخی از زودباوران که به سخنان پرطمطراق دل می‌بندند و از اسامی و عناوین سرمست می‌شوند، از این جریانات تأثیر پذیرفته‌اند. به همین دلیل، من بنا به انجام وظیفه‌ی بیان مطلب که به وسیله‌ی آن از گناه پاک می‌شوم، مناسب دیدم که احقاق حق کنم و برای این دورشدگان از راه هدایت بیان نمایم که این امور خدشه بردار نیست، زیرا با ادله‌ی جدل ناپذیر به ثبوت رسیده است، و هر کس برای ردّ آنها تلاش نماید و در آن طعن روا بدارد، دینش را در معرض خطر قرار داده و در عین حال دری را می‌گشاید تا دیگر مسائل دینی که ثبوت کمتری دارد، آماج طعن و حمله قرار گیرد. این گونه در برابر موجی از انکارها قرار می‌گیریم که اول و آخر ندارد و مسائل عقیدتی، در کلیّت خود هدف هوسبازیها و اختلاف نظرها واقع می‌شود.» وی سپس با ذکر آیات صعود عیسی به آسمان و نزول بعدی وی پرداخته و احادیث نزول وی و قتل دجال و پاره‌ای آثار واصله از اصحاب پیامبر (رضی الله عنه) و مجملی از گفتارهای امامان و علماء را آورده است. وی آنگاه جهت پاسخگویی به مؤسس المنار فصلی را مطرح می‌کند و در آن می‌گوید: «شگفتا از این مرد که تا مدتهای مدید پرچم دفاع از اسلام بر ضد همآوردان و مخالفان از دیگر ادیان در دست برافراشته و با قلم و زبان پاسدار مذهب و عقیده پیشینیان (سلف) بود و با تدریس، بسیاری از معانی اسلام را تجدید و احیاء نموده است، اینچنین و در این مسأله حق، در گودالی بی‌انتها فروغلتد و در فهم آیات و احادیث، این گونه به طور نابخردانه سردرگم شود و در این مسأله سمعی از سخنان استادش «محمد عبده» تأثیر بپذیرد. برای اینکه بر وی ظلمی روا نداشته باشیم، متن عبارات وی را نقل می‌کنیم سپس پیرامون آن به بحث و بررسی می‌نشینیم.» «شیخ هراس» پس از پاسخگویی به «محمدرشید رضا» و شیخ «محمد عبده» و درج مختصری از پاسخ «شیخ محمدحامد الفقی» بر «شلتوت» و گفته‌های وی درباره انکار صعود عیسی و نزول وی، گفتار شیخ «عبدالله بن الصدیق الغماری» در پاسخ به «شلتوت» را آورده است.
در بین موضوعاتی که «محمدرشید رضا» از استادش «شیخ محمد عبده» نقل نموده و قضیه را بدون ارائه توضیح، با سکوت برگزار کرده است، از همه بدتر این گفته‌ی وی در تفسیر المنار جلد 3 صفحه 317 است: «پیرامون مسیح دجال و کشته شدن وی بدست عیسی (علیه السلام) از وی سؤال شد و او گفت: «دجال، سمبل خرافات، دجل پردازیها و زشتیهاست که با تقریر صحیح شریعت و فهم اسرار آن، از بین می‌رود و نابود می‌شود. قرآن بزرگترین راهنمای ما به این حِکَم و اسرار بوده و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین بیان کننده‌ی چگونگی آن است. بنابراین انسانها با رجوع به آن، دیگر به اصلاح نیازی ندارند».
در اینجا باید گفت: مادام که شیخ محمدرشید رضا پیرامون عیسی (علیه السلام) در این پرتگاه عمیق سقوط کرده است جای تعجب ندارد که در خصوص مهدی نیز این گونه سقوط نماید و راه پستی بپیماید.

16- شبهه‌های عقلی چهارگانه محمدفرید وجدی

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 20 می‌گوید:
«محمدفرید وجدی» مؤلف دایرة المعارف قرن بیستم از جمله کسانی است که احادیث مهدی را ضعیف دانسته‌اند!. «ابن محمود» سپس دوست دارد که بر مجموعه معلومات خود بیفزاید و در همین راستا می‌نویسد که محمدفرید وجدی در کتاب مزبور، (جلد 8 صفحه‌ی 788) با استناد به چند شبهه عقلی، همه‌ی احادیث وارده پیرامون دجال را ساختگی می‌داند و چنانکه معلوم است اکثر احادیث مربوط به دجال در صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود است و در جایی که احادیث دجّال با وجود کثرت و نقل آنها در صحیحین با یک چرخش قلم به وسیله «محمدفرید وجدی» باطل و یا مجعول خوانده می‌شود، پس بدون شک احادیث مهدی نیز باید باطل اعلام گردد، زیرا که از لحاظ صحت و کثرت به پای احادیث مربوط به دجال نمی‌‌رسد.
در اینجا شاید بی‌مناسبت نباشد که شبهه‌های عقلی چهارگانه‌ی «محمدفرید وجدی» به اختصار مورد بحث و بررسی قرار گیرد. وی با تأکید بر این شبهه‌ها به احادیث دجال می‌تازد و می‌گوید که این احادیث ارزش بحث و بررسی ندارند.
وی می‌گوید:
«آنچه درباره‌ی دجال آمده است بیشتر به اسطوره‌های دروغین می‌ماند. اینکه مردی با پای پیاده در شهرها به راه بیفتد و مردم را به پرستش خود فرابخواند و همراه خود بهشت و جهنم را داشته باشد! تا هر که را بخواهد در یکی از آن دو بیفکند، تمامی این امور عقل پسند و منطقی نیست. و شأن و مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) والاتر از آن است که چیزی را عنوان نماید که با بداهت نظر سازگار نباشد، در غیر این صورت این بهشت و جهنم که پابه پای دجال راه می‌افتد دیگر چه صیغه‌ای هستند آیا اینها مرئی‌اند یا خیالی؟ ...»
این شبهه با این بیان پاسخ داده می‌شود که «اخبار صحیح» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ی دجال مورد پذیرش عقل سالم است و مردود نیست. عقل با نقل صحیح تضاد ندارد. اگر میان عقل و نقل بر سر موضوعی اتفاق و تطابق حاصل نشود، باید عقل را متهم کرد همچنانکه در صحیحین از «سهل ابن حنیف» نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یا ایها الناس اتهموا رأیکم علی دینکم» - ای مردم چون رأی در برابر دین عرض اندام کند رأیتان را متهم کنید – علاوه بر این در سنن ابی داود به نقل از علی (رضی الله عنه) و «حافظ» در الفتح با سند خوب از علی نقل کرده است که فرمود: «لوکان الدین بالرأی لکان مسح أسفل الخفّ اولی من أعلاه» - اگر دین مطابق رأی این و آن باشد مسح کردن پشت نعلین بهتر از دست زدن بر روی آن خواهد بود – این از یک سو، و از دیگر سو عقل‌ها متفاوتند، چه بسا یکی چیزی را بپذیرد که دیگری آن را نمی‌‌پذیرد. احادیث ثابت پیرامون دجال از سوی اصحاب گرامی (رضی الله عنه) و «تابعین» مورد تصدیق قرار گرفته و عقل آنان، آن را پذیرفته است، بنابراین عقلهایی که آنچه را آنها پذیرفتند نمی‌‌پذیرد، به بیماری سختی گرفتار آمده است که درمانی جز چنگ زدن به قرآن کریم و سنت و پیمودن راه پیشینیان امّت ندارد.
و سوم آنکه: اموری که از دجال سر می‌زند، از جمله‌ی بزرگترین فتنه‌های حیات دنیوی است. این امور به اذن خدا، برای امتحان و آزمون بندگان در آن زمان روی می‌دهد و از نظر عقلی محال و ناممکن نیست، اما اینکه برخلاف امور متعارف و معهود است، آری درست است و به همین دلیل «فتنه» نام گرفته است. هر کس آگاه باشد که خدا بر انجام هر چیزی قادر است و پیامبر راستگو (صلی الله علیه و آله و سلم) که از روی هوا و هوس زبان نمی‌‌گشاید با بیان این احادیث از ظهور دجال خبر داده است که به راه می‌افتد و جز مکه و مدینه، وارد کلیه‌ی شهرها می‌شود و ... در تصدیق این امر تردیدی به خود راه نمی‌‌دهد و باور دارد که این امر، طبق خبری که پیامبر داده، اتفاق خواهد افتاد.
او می‌گوید: «چگونه در عقل می‌گنجد که یک مرد نابینا بر پیشانی‌اش واژه‌ی «کافر» نقش بسته باشد و باسواد و بی‌سواد آن را بخوانند، و او میان مردم قیام کند و آنان را به پرستش خود فراخواند و دعوتش رواج یابد و مردم سر در چنبر اطاعتش فروبرند؟! کدام انسان است که انحطاط عقلی وی تا بدان مرحله برسد که به الوهیت مردی عجیب الخلقه که بر چهره‌اش با حروف درشت واژه‌ی «کافر» نوشته شده، اعتقاد پیدا کند و چنین دعوتی در میان کدامین نسل رواج می‌یابد»؟.
من می‌گویم: این یکی از شبهه‌هایی است که وی در ردّ نصوص صحیح بدان استناد جسته است. نمی‌‌دانم این بیچاره چگونه فراموش کرده است که دیده‌ها آنگاه که بصیرتها کور شود، دیگر هیچ سودی ندارد زیرا این دیده نیست که کور می‌شود بلکه بصیرت دلهاست که به خاموشی و بی‌سویی می‌گراید. وی چگونه نصوص متواتر را منکر می‌شود با این دلیل که عقلش رواج دعوت دجال را و قبول سخنانش را بعید می‌داند؟. آیا وی مثال ملموس در این زمانه را نمی‌‌بیند که در اکثر کشورهای وابسته به اسلام شریعت حاکمیت ندارد؟ با اینکه آیات قرآن با رساترین صدا تلاوت می‌شود کسانی که با حکم الهی حکومت نکنند، کافرند و ستمکارند و فاسق؟: «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» و نیز «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون»، همچنین «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون» و همچنین: «فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکمّوک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً مما قضیت و یسلّموا تسلیما»، و: «أفحکم الجاهلیّة یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون» و آیات دیگری که در این رابطه نازل شده است... بنابراین کسانی که دعوت دجال در آخرالزمان در بین آنان رواج می‌یابد و از روی بی‌بصیرتی از وی تبعیت می‌کنند، از جنس همین معاصران ما هستند که در این دوران، بصیرتشان را از دست داده‌اند، با اینکه قرآن را تلاوت می‌کنند و قرآن این گونه آیات صریح دارد و آنها به این آیات از رادیو گوش فرا می‌دهند، ولی با این وجود، از روی شریعت اسلام حکم نمی‌‌رانند... ما اشبه اللیله بالبارحه – امشب عجب شباهتی به دیشب دارد -!
وی می‌گوید: «چرا قرآن از این مسیح دجال چیزی نگفته است؟ آیا از فتنه‌ای اینچنین بزرگ و عظیم – آنچنانکه احادیث ساختگی دلالت دارند – نباید در قرآن ذکر به عمل آید؟ قرآن ظهور و موریانه را ذکر می‌کند ولی ظهور آن دجال را که بهشت و جهنم برای فتنه انگیزی در بین مردم همراه اوست، ذکر نمی‌‌کند؟!»
پاسخ این شبهه این است که خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» - آنچه را که رسول فرماید بگیرید و آنچه را که نهی نماید دوری کنید – و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ألا انّی أوتیت القرآن و مثله معی» - قرآن بر من نازل شده و همانند آن (2) همراه من است - ... سنت و قرآن دوشادوش یکدیگرند و از هم جداناپذیرند، هر کس به سنت ایمان نیاورد به قرآن ایمان نیاورده است. هر کس ادعای جدایی سنت از قرآن را دارد باید به او گفته شود در کجای قرآن تعداد نمازها و رکوع‌ها و چگونگی آنها را یافته‌ای؟!. این امور در سنّت تبیین و توضیح شده که سنت همگام، مبیّن و توضیح دهنده‌ی قرآن است. سنت از دیرباز با دشمنانی روبرو بوده است که در حقیقت با قرآن دشمنی دارند. اینان در سنت شک و تردید روا می‌دارند و می‌کوشند آن را از قرآن جدا نمایند. اما خداوند همواره علمایی را تربیت می‌کند تا به دفاع از سنت برخیزند و با ارائه‌ی دلیل رشته‌های شبهه‌های دشمنان را پنبه سازند که سیوطی از جمله‌ی آنان است. وی رساله جالبی تحت عنوان مفاتح الجّنة فی الأحتجاج بالسنّة تألیف کرده و پس از سپاس خدا در آغاز آن گفته است: «آگاه باشید – خدا شمایان را رحمت کناد – که در علم اموری است همانند دارو درمان ساز و نظرهایی خلأ پرکن که از آنها یاد نمی‌‌شود مگر به هنگام ضرورت.
یک گوینده‌ی زندیق سخن فرسایی می‌کند که سنت پیامبر و احادیث مروی – خدا بر علو شرف آن بیفزاید – قابل احتجاج نیست و حجت به طور اخص (فقط) در قرآن است.» السیوطی سپس می‌گوید: «آگاه باشید – خدا شمایان را رحمت کناد – هر کس حجت حدیث پیامبر را چه در گفتار و چه در کردار با آن شروط معروف در اصول، منکر شود کافر است و از دایره اسلام خارج و با یهود و نصاری یا بسته به اراده‌ی خداوندی با یکی از فرقه‌های کفار محشور می‌شود. امام شافعی روزی حدیثی را روایت کرد و گفت: این حدیث صحیح است. شخصی رو به وی کرد و گفت: ای اباعبدالله! آیا تو به آن معتقد هستی؟ ای مرد! آیا مرا نصرانی یافته‌ای؟ آیا مرا در حال خروج از کلیسا دیده‌ای؟ آیا در سینه من علامت صلیب دیده‌ای؟ که حدیثی را از پیامبر روایت کنم و بعد بدان قائل نشوم؟! این رساله‌ی سیوطی رساله‌ای ارزشمند و سودمندیست.
منشأ این گفته‌ی وی که این احادیث ساختگی است به یک حدیث طولانی باز می‌گردد که «النّواس بن سمعان» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نموده است. در این حدیث از دجال خبر داده شده که از منطقه‌ی «خله» میان شام و عراق خارج می‌شود و دست به کارهای عجیب و غریبی می‌زند، سپس عیسی (علیه السلام) او را دنبال می‌کند و از پای درمی‌آورد. آنگاه به عیسی فرمان داده می‌شود که برای فرار از دست قومی که «یأجوج و مأجوج» نامیده می‌شوند و او تاب رویارویی با آنها را ندارد به کوه «طور» پناه ببرد... تا آنکه می‌گوید: پس آنها می‌گویند: ما هر آنچه در روی زمین بود نابود ساختیم، پس بیایید آنهایی را هم که در آسمانند نابود کنیم! چون تیرهایشان به سوی آسمان پرتاب شود، خداوند همان تیرها را آلوده به خون بازمی‌گرداند!
وی در اینجا می‌گوید: «اگر به بافت این داستان با نگاهی منتقدانه بنگرید تردید نمی‌‌کنید که مجعول است و شخصی که آن را ساخته است، میان ممکن و محال و بین سنت‌های الهی و خیالبافی، فرقی نمی‌‌گذارد. دلیلِ روشن بطلان این حدیث این است که سازنده‌ی آن به سبب کوته بینی گمان برده است که سلاحهای مردم تا روز قیامت همچنان تیر و کمان و تبرزین و غیره خواهد بود! وی از این نکته غافل مانده که هنوز هفت قرن از ساخت این حدیث نگذشته است که «باروت» و تفنگ وارد میدان کارزار شده و در شش قرن پسین، دیگر ذکری از تیرو کمان نبوده است، زیرا توپ‌های ماکسیم، بمبهای دستی و خوشه‌ای، گازهای سمی و آتش زا، دینامیت و راکت هواپیما – و موشک‌های دورپرواز – جایگزین سلاحهای آن دوران شده است.»
حدیث «نواس بن سمعان» که نویسنده مدعی ساختگی بودن آن است، توسط «امام مسلم» در صحیح آمده و یکی از احادیث متواتر درباره دجال است که «محمدفرید وجدی» آن را ساختگی دانسته است. شبهه‌ای که وی آورده و آن را دلیل ملموس جعلی بودن این حدیث برشمرده این است که «یأجوج و مأجوج» از تیر و کمان که جزو سلاحهای قدیمی است، استفاده می‌کنند در حالی که اکنون دیگر از این گونه سلاحها خبری نیست!. در پاسخ به این شبهه باید گفت که سلاح مذکور در حدیث توسط یأجوج و مأجوج هنگام ظهورشان در آخرالزمان حتماً استفاده خواهد شد. بقای تمدن مادی و سلاحهای ویرانگری که در این دوره پدیدار شده است، قطعی نیست، چه بسا تا آن زمان باقی نماند و شاید قبل از آن تاریخ، از بین برود، خداوند آگاهتر است که کدامیک از این سلاحها می‌ماند یا از بین می‌رود. احتمال از بین رفتن آنها بیشتر است، زیرا احادیث صحیحی پیرامون بکارگیری اسب، تیروکمان، شمشیر، نیزه‌ها و متداول شدن اسب سواری نقل شده است. با اینکه انسانها معمولاً سواریهای راحت و استفاده از سلاحهای ویرانگر در جنگ را به اسب سواری و غیره ترجیح می‌دهند ولی چه بسا بکارگیری این سلاحهای عادی به دلیل عدم وجود سلاحهای ویرانگر صورت گیرد... و من نمی‌‌دانم که این بیچاره چگونه به خود اجازه داده است که این حدیث را انکار نماید و ادعا کند که ساختگی است، آنهم تنها به این دلیل که نام یک سلاح قدیمی در آن ذکر گردیده است. این سلاح به طور قطع در آن زمان موجود خواهد بود، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث از این امر خبر داده است. وجود سلاحها و خودروهای این دوران در آخرالزمان قطعی نیست بلکه یک امر احتمالی است. از جمله نشانه‌های احتمال نابودی این سلاحها، این است که از رادیوها می‌شنویم که دولتهای بزرگ و صنعتی از بیم تمام شدن ذخایر نفتی در جستجوی منابع انرژی با یکدیگر به رقابت برخاسته‌اند تا جایگزینی برای نفت پیدا کنند تا که آخرالامر از این تمدن مادی، انبوهی از آهن سرد روی دستشان نماند! در اینجا یک شوخی با مزه‌ای به یادم می‌آید که آن را از شخصی شنیده بودم که می‌گفت: این قاطرهای بی‌صاحب که در جاده‌ها گاهگاهی سدّ راه اتومبیلها می‌شوند و موجب تصادفات مرگبار می‌گردند، اگر نفت به اتمام برسد خواهید دید که مردم برای تصاحب آن‌ها سر و دست می‌شکنند و وقت دادگاهها را با اقامه دعوا به خاطر تصاحب آنها می‌گیرند و چه بسا یکی بگوید: من این قاطر را از پدرم و پدربزرگم به ارث برده‌ام!... البته من به خاطر این پرحرفی که انشاءالله بی‌فایده نباشد از خوانندگان محترم پوزش می‌خواهم. قصدم این بود که درباره‌ی شبهه‌های بی‌اساس «محمدفرید وجدی» در رابطه با انکار احادیث پیرامون دجال و ادعای ساختگی بودن آنها به بحث و بررسی بنشینیم. چنین شبهه‌ای که در کتاب دائرة المعارف قرن بیستم آمده، در واقع جاهلیت قرن بیستم است. (3)

17- تقلید از دیگران

شیخ «ابن محمود» به سخنان یکی از نویسندگان قرن چهاردهم (هجری) استناد ورزیده بدون آنکه حتی یک بار، نام وی را فاش نماید...
این نویسنده، «احمد امین» مؤلف کتاب ضحی الاسلام است. من ابتدا سخنان «ابن محمود» را که در رساله‌اش آورده است نقل می‌کنم و سپس اصل سخن احمد امین در ضحی الاسلام را می‌آورم.
شیخ «ابن محمود» در صفحه 37 می‌گوید: «اندیشه‌ی مهدی علل سیاسی، اجتماعی و دینی دارد و جملگی از عقاید شیعه سرچشمه می‌گیرد. شیعیان از همان ابتدای دور شدن خلافت از اهل بیت، خود این اندیشه را ابداع کردند.
شیعه با سوءاستفاده از ساده اندیشی توده‌ها و شور و شوق آنان نسبت به دین و دعوت اسلامی، از این جنبه‌ی ظاهر الصلاح شروع به تبلیغ نمودند، احادیث را جعل! و آنها را از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردند و از طرق مختلف به اسناد این احادیث استحکام بخشیدند و مردم خوش قلب و ساده اندیش هم این احادیث را باور کردند. رجال شیعه هم چون این احادیث به مصلحتشان بود، سکوت نمودند. بدین سان توطئه‌ای زشت شکل گرفت که با مفسده انگیزی افکار مردم را با احادیث جعلی و داستانهای منسوب پیامبر و اهل بیت و کعب الاحبار (4) پر ساختند. این روند گمراه سازی افکار مردم و تسلیم آنان در برابر توهمات، تأثیر نامطلوبی داشته است انقلابها و حرکتهای مکرر در تاریخ اسلام، زاییده همین تأثیرات بود. زیرا در هر دوران یک مدعی یا مدعیانی سربرمی‌آورند و ادعا می‌نمایند که همان مهدی موعود هستند! و چون جمعی از مردم گرداگرد آنان می‌آیند، سبب ساز فتنه انگیزیهای فراوان می‌شوند. تمام اینها پیامد یک اندیشه خرافی موسوم به نظریه‌ی مهدی است. این نظریه نه با سنتهای الهی هماهنگی دارد و نه با عقل سالم.» و استاد! «احمد امین» در کتاب ضحی الاسلام جلد سوم صفحه‌ی 241 و 242 می‌نویسد: «اندیشه‌ی مهدی، علل سیاسی، اجتماعی و دینی دارد که به نظر من از شیعه نشأت گرفته است و آنان پس از خروج خلافت از دست اهل بیت آن را ابداع کردند. رهبری باهوش شیعیان با سوء استفاده از ساده اندیشی توده‌ها و شور و شوق آنان نسبت به دین و دعوت اسلامی، از این جنبه‌ی ظاهرالصلاح شروع به تبلیغ نمودند، احادیث را جعل و آنها را از قول پیامبر روایت کردند و از طرق مختلف به اسناد این احادیث استحکام بخشیدند. مردم خوش قلب و ساده اندیش این احادیث را باور کردند. رجال شیعه هم چون این احادیث به مصلحتشان بود، سکوت اختیار کردند».
احمد امین سپس در صفحه 343 می‌گوید: «حدیث مهدی، یک حدیث خرافی است و نتایج خطرناکی به خاطر آن در زندگی مسلمانان به وجود آمده است». وی در صفحه‌ی 344 می‌گوید: «افکار مردم با احادیثی که نقل می‌شد و «ملاحم» نامیده می‌شد و داستانها و قصه‌ها لبریز گردید و یک فصل بزرگ در کتب مسلمانان باز شد که در آن اخبار وقایع از هر رنگ و شکل و از اخبار اعراب و رومیان گرفته تا جنگ با ترکان وجود دارد. بدین سان توطئه‌ای زشت شکل گرفت که با مفسده انگیزی افکار مردم را با احادیث جعلی و داستانهای منسوب به پیامبر و اهل بیت و کعب الاحبار پرساختند. این روند گمراه سازی افکار مردم و تسلیم آنان در برابر توهمات، تأثیر نامطلوبی داشته است...»
پس از نقل سخنان شیخ ابن محمود و سخنان راهبرش استاد! «احمد امین» برخواننده روشن می‌شود که «تابع» عین سخنان «متبوع» را نقل نموده و آن را به خود منسوب داشته است. البته چنین سخنانی در حقیقت اگر به کسی منسوب شود جز زشتی و عیب و کسر شأن چیزی دربر ندارد. وانگهی شیخ «ابن محمود» بر پیشینیان و پسینیان امت خرده می‌گیرد که چرا از یکدیگر تقلید می‌کنند؟ زیرا مقلد جزو اهل علم قلمداد نمی‌‌شود آنچنانکه در صفحات 5 و 8 رساله‌اش آمده است، ولی در عین حال به خود اجازه می‌دهد از کسانی چون «احمد امین» و «محمدفرید وجدی» تقلید کند، یعنی از کسانی که اساساً با علم شریف حدیث بیگانه‌اند! پس اگر کسی از متخصصان چون ترمذی، عقیلی، ذهبی، ابن تیمیمه، ابن القیم، ابن حجر عسقلانی و دیگران تقلید کند، جزو اهل علم شمرده نمی‌‌شود، در این صورت کسی که رهبرانش بیگانه از علوم اسلامی، چون محمدفرید وجدی و احمدامین باشند، چگونه توصیف می‌شوند؟ و چه نامی باید بگیرند؟

وَ مَن جَعَلَ الغراب لَهُ دَلیلا *** یَمرُّ بِهِ علی جِیَفِ الکلاب

(هر کس با راهنمائیهای کلاغ پیش برود!
کلاغ او را به سوی مردار سگان راهنمایی خواهد کرد!)
در بررسی این سخنان که سنگینی آن بر دوش استاد احمد امین و شیخ ابن محمود به طور مشترک قرار دارد، باید بگویم:
1- آنچه که «تابع» و «متبوع» گفته‌اند که اندیشه‌ی مهدی از عقاید شیعه سرچشمه می‌گیرد و شیعیان ابتدا خود این اندیشه را ابداع کردند و با سوءاستفاده از ساده اندیشی توده‌ها و شور و اشتیاق آنان نسبت به دین و دعوت اسلامی، از این جنبه‌ی ظاهرالصلاح شروع به تبلیغ نمودند و احادیث را جعل و آنها را از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردند و از طرق مختلف به اسناد این احادیث استحکام بخشیدند. مردم خوش قلب و ساده اندیش این احادیث را باور کردند... این سخنان به منظور زیر سؤال بردن پیشینیان، دانشمندان و راویان این امت آورده شده است تا گفته شود که آنان ساده اندیش بودند و از روی سادگی موضوعات را می‌پذیرند، چنین سخنی بی‌تردید بسیار خطرناک است. زیرا زیر سؤال بردن «ناقل» به معنای زیر سؤال رفتن «نقل شده» است که همانا سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در مقابل این سخن که بدترین سخن است، سخنان «ابوبکر خطیب بغدادی» پیرامون اهل حدیث که از بهترین سخنان است در زیر نقل می‌شود. بغدادی در کتاب شرف اصحاب الحدیث می‌نویسد:
«خداوند متعال اهل حدیث را ستونهای شریعت قرار داده و به وسیله‌ی آنان، هر بدعت نکوهیده‌ای را از ریشه کنده است. آنان در بین خلایق امنای خداوندند و واسطه‌ی میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امت به شمار می‌روند، در حفظ ملت اجتهاد دارند، نورشان درخشان، فضایلشان پویا، آیاتشان عیان و حجت هایشان استوار است. هر جماعتی به هوا و هوسی تمایل دارند و از آبشخور آن مایه می‌گیرند یا با ستایش از نظریه‌ای بدان روی آورند مگر اصحاب حدیث، سلاح اینان کتاب الله، حجتشان سنت و اسوه‌شان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، از هواها گریزانند و به دیدگاهها توجه ندارند، هر آنچه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کنند مورد قبول واقع می‌گردد زیرا که آنان امانتدار هستند، آنان دادگر، پرچمدار و نگاهدار دین می‌باشند، اگر در حدیثی اختلاف نظر پدید آید، باید به آنان رجوع شود و چون اظهارنظر نمایند، نظرشان هرچه باشد مورد قبول خواهد بود و به اجرا درآید. هر عالم فقیه، امام بلندپایه، زاهد، فاضل، ارجمند و خطیب بلند آوازه از جمله‌ی آنان است که شمارشان بسیار و راهشان مستقیم است. هر بدعت گذاری تظاهر می‌کند که به آنان اعتقاد دارد و در ابراز نظر مخالف جسارت نمی‌‌ورزد. هر کس بر ضد ایشان توطئه چیند، خدای سرکوبش کند و هر کس با آنان عناد بورزد خدا از وی روی برگرداند.
و هر کس از آنان روی برگرداند ضرری بر آنها وارد نمی‌‌آید و هر کس از آنان دوری گزیند رستگار نمی‌‌شود. فرد دیندار به ارشاداتشان نیازمند است. هر کس نسبت به آنها نظر سوء دارد سرانجام نابودشدنی است که خداوند بر یاریشان تواناست».
«بغدادی» باز می‌گوید: «خداوند «طایفه منصوره» را پاسدار دین قرار داده و نیرنگ معاندان را از آنان دور ساخته است، زیرا آنها به شرع مبین پایبندند و به اصحاب و پیروان اقتدا می‌نمایند، پس در شأن آنان است که حافظ آثار باشند و صحراها و بیابانها را بپیمایند و دریاها را درنوردند تا آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریع فرموده به دست آورند و اقتباس نمایند، پذیرای نظرها و هواها نیستند زیرا در قول و عمل پذیرای شریعت محمدی شده‌اند و با ضبط و نقل احادیث از سنت ختمی مرتبت پاسداری نموده‌اند تا بنیان آن را استوار نگاه دارند. چه بسیارند ملحدانی که قصد دارند شریعت را با امور بی‌اساس ربط دهند اما به خواست خدا اصحاب حدیث از شریعت الهی دفاع می‌کنند. پس اینها نگهدارندگان ستون سنت و متولیان امر آن هستند که چون دفاع از سنت محمدی ضرورت یابد از بذل جان دریغ نورزند و در واقع اینها «حزب الله» هستند و حزب الله، بی‌تردید، رستگارانند: «اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون».
این گفتار «خطیب بغدادی» راجع به اهل حدیث است... «ابن محمود» پس از همنوایی! با «احمد امین» ناگهان خودسرانه به عیبجویی از اهل حدیث می‌پردازد و در صفحه 23 رساله‌اش می‌گوید:
«ولی علمای پیشین اغلب نسبت به ناقلان حدیث حسن ظن دارند و از کسی که به خدا ایمان آورده است، بعید می‌دانند که از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دروغ مطلبی را نقل نماید، و به همین دلیل بسیاری از احادیث گوناگون، متضاد و مختلف را پیرامون مهدی ذکر نموده‌اند، به طوری که به گفته‌ی «شوکانی» به پنجاه حدیث بالغ گردیده است. «سفارینی» در لوامع الانوار و «ابن کثیر» در النهایة بسیاری از این احادیث را آورده‌اند. انشاءالله من پیرامون این موضوع سخن خواهم گفت!.
2- این سخن احمدامین: «افکار مردم با احادیث رمان وار! و داستانهای قصه‌ای لبریز گردید، و باب بزرگی در کتب مسلمانان به نام «ملاحم» گشوده شد که در آن اخبار وقایع رنگارنگ و اخبار اعراب و رومیان و اخبار جنگ با ترکان...». این سخن بیشتر آدمی را به هلاکت می‌اندازد زیرا باب «ملاحم» را انکار می‌نماید، در حالی که می‌دانیم مکاتیب سنت نبوی و کلیه‌ی احادیث و اخبار «غیبیات» در زیرمجموعه‌ی این باب – ملاحم – قرار می‌گیرد و بسیاری از احادیث مندرج در این باب در صحیحین و غیره وجود دارد.
3- این دو گفته‌اند که نظریه‌ی مهدی با سنت آفرینش الهی و عقل صحیح هماهنگی ندارد! که در پاسخ باید گفت: بر این گونه امور نمی‌‌توان نام «نظریه» اطلاق نمود، زیرا از امور غیبی است که درآن جایی برای اظهارنظر نیست. قبول این قبیل امور به صحت احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بستگی دارد که صحت احادیث ظهور مهدی در آخرالزمان مسجل و محرز گردیده است. عقل سالم با نقل صحیح اختلافی ندارد بلکه با آن هماهنگ است زیرا عقل تابع نقل است. تبعیت عقل از نقل به تعبیر بعضی از علماء همانند تبعیت «عامی مقلّد» از «عالم مجتهد» است. ظهور مهدی در آخرالزمان با سنت آفرینش الهی هماهنگی دارد، زیرا سنت خدای متعال این است که حق همواره با باطل در ستیز باشد و خداوند در هر زمانه‌ای فردی را جهت اعتلاءبخشیدن به دین مأمور می‌سازد که زمین هیچگاه از حجت قائم خالی نمی‌‌شود. مهدی فردی از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که خداوند در زمان خروج دجال و فرود آمدن عیسی (علیه السلام) از آسمان، به وسیله او دینش را یاری می‌نماید. در این باره اخبار صحیحی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که هرگز از خود چیزی نمی‌‌گوید، نقل گردیده است...

پی‌نوشت‌ها:

1- قبلاً هم اشاره شد که شیعه به همچو افسانه موهومی اعتقاد ندارد و متأسفانه عقاید شیعه به هنگام نقل، به طور عمد تحریف می‌شود – مترجم.
2- منظور سنت است – مترجم.
3- البته مترجم قصد دخالت در صحت و سقم حدیث مزبور که در کتب برادران اهل سنت نقل شده است، ندارد و در اینجا، هدف فقط ترجمه نوشته‌های شیخ عبدالمحسن العباد است... ولی به طور کلی باید گفت که در بین احادیث منقول ومنسوب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) احادیث مجعول و ساختگی، ضعیف و غیر قابل استناد، کم نیست و بر اهل حدیث است که احادیث صحیح را از احادیث مجعول جدا سازند و اجازه ندهند که با نشر احادیث ساختگی در اعتقاد مردم سستی پدید آید... و کم کم در چگونگی احادیث صحیح هم تردید روا دارند... و به هر حال شکی نیست که احادیث صحیح و متقن را باید پذیرفت و احادیث مجعول و غیر منطبق با قرآن را به تعبیر ائمه بزرگوار ما، «باید به دیوار کوبید!» - مترجم.
4- کعب الاحبار غلط است و کعب الحبر صحیح ... او یکی از علمای تابعین است که یهودی بود و بعد مسلمان شد! (فرهنگ معین، صفحه 417) – مترجم.

منبع مقاله :
خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم